سیگار
يكشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۲:۵۶ ق.ظ
به فریدون میگم سیگار داری؟ بهم یه نخ میده و میکشم... خیلی وقته سیگار میکشم و حس میکنم همیشه تفریحیه برای بیخیالی... فکر میکنم اون لحظه به آرامش رسیدم اما تو رویا همیشه حقیقت گمه!
فیتیلهی سیگار تا حدودی خاکستر شده و خالی میکنم. فریدون میگه سیگاری نیستی نه؟ بهش بگم قضیهی سرفم مال قلب دردمه یا بگم لذت خاصی داره قورت دادن تمام دودش؟
فرزاد میگه نگران نباش برمیگرده! جوابشو توی دلم دادم که اصلا قضیه برگشتن نیست... اما خندیدم فقط خندیدم خیلی تلخ...
* حس میکنم دارم سنگ میشم میخوام به مانی بگم سرد شدم... اما قول دادم... شاید کمکم کنه ولی چیزی که واضحه اینه که حس میکنم خیلی خودخواهه و دوستانه روزای سخت کنارم نمیمونه! حس میکنم از زندگی سیرم درحالیکه همه چی دارم... کمکم کنین. لطفا.
۹۷/۰۲/۲۳